بهاری به رنگ حسنا
سال جدید هم شروع شد . شاید بتونم بگم که بدون اغراق یکی از خاطره انگیزترین و بهترین شروع های سال نو توی زندگیم ، امسال بود . خیلی قشنگ شروع شد . در کنار دختر گلم امسال شروع سال نو مزه ی دیگه ای داشت.مخصوصا اینکه تولد دختر بهاریم هم تو همین روزهای اول ساله.که امسال به دلیل مقارن شدن با ایام فاطمیه چند روز زودتر(1فروردین) جشن تولدشو گرفتیم که انشالله در پست بعدی عکسای تولد رو میذارم..اینم چند تا عکس از بهار امسالمون که راستی راستی رنگ حسنا رو به خود گرفته!!! و بقیه عکسا در ادامه مطلب...
حسنا در کنار شکوفه های درخت هلو باغچه مادرجون
بفرمائید ادامه مطلب برای دیدن بقیه ماجرا.......
امسال به دلیل خواب بودن حسنا سال تحویل رو من و بابایی دوتایی تو خونه خودمون موندیم که دقیقا 2دقیقه بعد از سال تحویل حسناسادات هم بیدار شد و همگی خوشحال و شاد و خندان به همراه مادرجون و پدرجون و محمد وخاله فهیمه اینا(!) راهی گلستان شهدا شدیم تا سال خودمون رو در کنار شهدا آغاز کنیم.
امسال عید علاوه بر باباجون و مامان مرضیه مهمونای دیگه ای هم داشتیم،عمو مهدی بابا با موناخانم و ملینا و علی از تهران اومدن و چند روز بعدش مادرجون و پدرجون بابا با دایی مجید ومتین از یزد اومدن ولی حیف که زود رفتن.
یادم رفت بگم که حسنا چقدر تو خونه تکونی کمک کرد.موقع پاک کردن شیشه ها به صورت خودجوش دیدیم با یه پارچه در دست اومده داره می کشه به شیشه ها!
هیییسس! البته اشتباهی به جای اینکه انگشتشو بذاره روی بینیش و هیس بگه میذاره کنار بینی ش!!!
اینم یه حسنا با شکوفه های آلبالو
حسنا در حال آویزون شدن به مادرجونش