خوب هوایمان رادارد...
بعد از تصمیم بزرگمون در مورد طلبه شدن آقاسید خیلی به بحث برکت در زندگیمون ایمان آوردیم، خیلی اتفاقها میفته که قبل از هر واکنشی فقط خدا رو شکر میکنیم و یادآور میشیم که خدا چقدر بیشتر هوامونو داره!
تو دو ماه اخیر به دلیل بیماری های پی در پی من و یا حسنا مبلغ زیادی رو خرج بیمارستان و دکتر و دارو کردیم که اساسی کفگیرمون بیش از پیش به ته دیگ خورده بود. تو این اوضاع دندون عقل آقاسید هم دردگرفت،با چند روز مدارا کردن به بهانه ی امتحاناتش، بالاخره طاقتش سر اومد و رفت کلینیک دندونپزشکی که هم طرف قرارداد با بیمه مون بود و هم یکی از هم مدرسه ای هاشون دندونپزشک اونجا بود(خدا خیرشون بده آقای دکتر هم طلبه هستن هم دندانپزشک!!!)
خلاصه آقاسید رفت توی کلینیک ولی آقای دکتر اونجا نبودن و یک دکتر دیگه معاینه شون کرده بود و گفته بود که باید جراحی بشه که تحت بیمه هم نیست و دویست و نه هزار تومن هم میشه، که با شنیدن مبلغ، به قول خود آقا سید "گرخیده بود" و اومده بود بیرون!
خلاصه قبل برگشتن به ذهن آقاسید میرسه که به آقای دکتر زنگ بزنه، که اتفاقا آقای دکتر میگن که من همین الان برای یه کاری اومدم تو کلینیک و برم، زود بیا ببینمت،که ته ماجرا اینکه ایشون تونسته بودن بدون جراحی دندون رو بیرون بکشن که مبلغش با بیمه فقط نه هزار تومن شده بود!!!!
مورد دیگه که فردای اون روز بود:
به دلیل اینکه هم در مصرف بنزین صرفه جویی بشه و هم هزینه هامون کمتر بشه ،آقا سید با موتورسیکلت میره مدرسه، که تعریف میکرد که امروز وقتی رسیده بود سرچهارراه تازه دیده بود که موتورها رو می گیرن! چندتا پلیس با یه ماشین پر از موتورسیکلتهای توقیف شده در حال رفتن بودن،یعنی اگه 5دقیقه زودتر به چهارراه رسیده بود موتور رو می گرفتن و میبردن پارکینگ که دنبالش کلی هزینه با یه عالم معطلی و دویدن برای ترخیص موتور میشد! (به خاطراینکه موتوسیکلت ما بیمه ش عقب افتاده توقیفش قطعی بود! که البته اگه توقیف هم میشد تقصیر خودمون بود )
شاید بشه همین ها رو هم مصداق برکت در مال دونست، همینکه این دو مورد می تونست ما رو مقروض کنه که خدا رو شکر به خیر گذشت و ...!!!
یا صاحب الزمان(عج).......