حس دوطرفه
امشب موقع خوابوندن حسنا، کلی نق و نوق میکرد یکم ازش دور شدم و همونطور طاق باز اونورترش دراز کشیدم دیدم سینه خیز اومد سرشو گذاشت روی دلم.صورتشو نمی دیدم ولی اونقدر ساکت و بی حرکت بود که فکر کردم خوابش برده.بعد چند دقیقه صورتشو که به طرفم برگردوند دیدم بیداره و با آرامشی وصف ناشدنی خیره شده بهم...
یه احساس خیلی خوبی بهم دست داده بود اینکه میدیدم با من درآرامشه و اینکه اونم منو دوست داره انگار ....
خیلی دوستش دارم منم.....
پی نوشت : (برای حسنایی که یه دقیقه هم آروم یه جا وانمیسته این حرکت جای تعجب داشت!)
بعضی مواقع هم که بغلش میکنم و باهاش حرف میزنم یه دفعه لبهای کوچولوشو میذاره رو صورتم که انگار میخواد بوسم کنه انگار خدا دنیا رو میخواد بهم بده،یه حس عجیبی بهم دست میده ، ولی یه دفعه میبینم داره لپم رو گازم میگیره!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی