حسنا ساداتحسنا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

گلآب

از شیر گرفتن، نقطه ی عطف

1393/2/28 2:28
نویسنده : مامانی
655 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از از شیرگرفتن حسنا، تغییرات زیادی در رفتارش دیده شد و در واقع نقطه ی عطفی در روند زندگی دوساله ش شد...

 

(   از الان بگم طولانیه که اگه شروعش کردید دیدید هر چی می خونید تموم نمی شه چیزیم نگیدخندونک )

 

بفرمائید ادامه مطلب...

 

 

قبل از شیرگرفتن،حسنا به شدت وابسته به من بود تا بابائیش، یعنی در اغلب کارهاش تکیه ش به من بود مثل خوابیدن،غذاخوردن،بازی کردن،بیرون رفتن و ....در کل بیشتر وقتش رو با من می گذروند که این در روند کارهای من هم بشدت تاثیر گذاشته بود و بیشتر وقت و انرژیم رو صرف می کرد ولی بلافاصله بعد از اون حسنا ناگهانی تغییر کرد.

 

گرچه هنوز شبها باید من در کنارش باشم تا بخوابه ولی در طول شب هر زمانیکه بیدار بشه دیگه به من کاری نداره بعد از کمی گریه و غلتیدن(عادت حسنا ازاول،که هیچوقت دلیل بیدارشدن و گریه کردنشو نفهمیدیم) دوباره به خواب میره حتی اگه من در کنارش نخوابیده باشم،

هفته ی اول به دلیل سرفه ی زیاد خودم و برای اینکه همسرمم و حسنا اذیت نشن میرفتم توی هال می خوابیدم و تا صبح حسنا بدون من می خوابید،این برای منی که در طول دوران شیردهی خواب یک تکه ی چندساعته آرزو شده بود خیلی خیلی می چسبید(حسنا اغلب نیم ساعت یکبار با گریه هاش بیدارم می کرد تا شیر بخوره و خیلی اوقات زجرآور میشد برام)

همینطور ظهرها هم می تونه تو بغل بابائیش هم بخواب بره و کاری به من نداشته باشه!

 

یکی از تحولات دیگر حسنا، تغییر در غذاخوردنش بود، که واقعا منو به تعجب وا داشت. چون میزان غذاخوردنش چندبرابر شده بود و همچنین نحوه ی غذاخوردنش هم تغییر کرده بود ، قبلش حتما باید غذا جوری می بود که به راحتی در دهانش له می شد و زیاد اهل جویدن نبود در صورتیکه الان می تونه به خوبی غذاها رو بجوه و بخوره.

این هم یکی از دغدغه های منو کم کرد چون همیشه باید غذا رو باب میل حسنا درست می کردم که به دلایلی گاهی نمی شد یا مواقعی که  جای دیگه غذا می خوردیم همه ش تو فکر این بودم که حسنا رو با چی سیر کنم.

 

قبل از این پروژه عظیم، موقع  بیرون رفتن مثل پارک یا بازار یا مسجد یا هرجای دیگه دغدغه م این بود که اگه حسنا شیرخواست چه جوری شیرش بدم،خیلی سخته شیردادن در جاهاییکه تقریبا عمومی هست یا جاهای شلوغی مثل مراسم روضه و اینا،مخصوصا برای من که از اول خوابیدنی شیر می دادم و نشستنی بسیار سخت بود برام، خیلی از این جاها رو نمی رفتم به همین خاطر،ولی حالا آزاد آزادم از این بابت!!!!

 

همچنین الان خیلی خیلی بیشتر با بابائیش سرگرم میشه و من می تونم به کارهام برسم که قبلا فقط به من چسبیده بود!

 


 

البته باید بگم هر مرحله ای در زندگی شرایط خاص خودش رو داره یعنی سختی ها و راحتی ها مربوط به اون دوران میشه اینهایی که گفتم نه اینکه از دوران شیردهی راضی نبودم بلکه باکمال میل و بارضایت تمام این دو سال رو گذروندم و خدا رو شکر می کنم که این توان رو بهم داد تا این حق رو ادا کنم،

 

همینطور که قبلا گفته بودم این دوران،دوران شیرینیه که سختی های خودش رو هم داره, دعا می کنم که ای کاش همه ی بچه ها از این نعمت بهره مند شند چرا که :

پيامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

براى كودك، شيرى بهتر از شير مادرش نيست.

که متاسفانه بعضی مادران به  دلایلی حاضر به ادامه ی این دوران نمیشن و با چیزهای دیگه جایگزینش می کنن،  بیشتر پزشکان هم به جای اینکه مادر رو به صبر و تحمل دعوت کنن به راحتی در روزها یا ماههای اول تولد پیشنهاد شیرکمکی می دهند و باعث میشن  که کودک در ادامه از این نعمت الهی محروم بشه...

 

تجربه ی خودم رو می نویسم شاید مادرآینده ای گذرش افتاد اینجا و به دردش خورد:

وقتی فارغ شدم هنوز شیر نداشتم از وقتی بچه رو تحویلمون دادن و سینه رو دهنش گذاشتم تا حدود چهار روز هنوز شیرم جاری نشده بود و فقط وقتی فشار میدادم قطره ای میومد،از طرفی بچه بشدت گرسنه بود و از طرفی سینه من زخم شده بود بطوریکه وقتی دهنش میذاشتم چنان دردمیکشیدم و گریه م میگرفت انگار یکی از اعضای بدنمو می بریدن،یعنی وقتی بچه بیدار میشد من عزا میگرفتم که دوباره باید شیرش بدم ، بیشترین تایمی که بچه می خوابید حدود سه ربع بود و دوباره از گرسنگی بیدار میشد(مخصوصا بعد سزارین که چقدر مادر احتیاج به خواب و استراحت داره) و شیر می خواست ولی با این حال تحمل کردم تا به مرور شیر جاری شد و بیشتر از نیاز کودک هم بود

 

این ها رو گفتم نه اینکه بخواین بترسید،نه، اولا اینکه خداهست ثانیا برای همه اینطور نیست ثالثا اینها رو گفتم که بدونید تا این حد هم یا شاید خیلی بیشتراز من هم میشه سختی کشید ولی به شیرخشک متوسل نشد و با صبر و تحمل به خاطرخدا، این رنجها رو تحمل کرد تا به شیرینی نتیجه ش رسید.

 

در این مدت خیلی ها  گفتن اگه میخوای بچه سیر بشه و چندساعت بخوابه و خودت هم کمی استراحت کنی باید شیرخشکش هم بدی ولی میترسیدم که اگه شیرخشک بخوره شاید دیگه شیرمادر رو نخوره (البته این رو هم باید بگم که اگه نوزادی تو این مدت وزن کم کرد باید برای سلامتیش متوسل به شیرخشک شد ولی نه نوزادی که به دلیل گریه زیاد و یا کم خوابیدن بهش شیر خشک بدیم، که اینها همه نسیبیه مثلا بچه ای در طول روز دوساعت درکل میخوابه و اغلب بیداره و گریه می کنه درحالیکه سالمه،از طرفی بچه ای هم هست که درکل فقط دوساعت بیداره و به زور بایدبیدارش کرد و شیر بهش داد در حالیکه سالمه!)

 

یعنی تا این حد بچه ها با هم متفاوتند و این تفاوتها رو نباید به حساب غیرعادی بودنشون گذاشت و ترسید که چرا کم میخوابه یا چرا گریه میکنه...

 

 

یه مورد دیگه هم هست که برای بعد از شش ماهگی یعنی شروع غذای کمکی بچه هاست که اغلب مادرها از کم غذاخوردن بچه ها گله میکنن و متاسفانه خیلی از پزشک ها هم سریع مجوز از شیر گرفتنشو صادر می کنن!و بچه رو از این نعمت محروم میکنن(به من هم در یکسال و دو ماهگی حسنا این تجویز داده شد ولی زیر بار نرفتم چون رشدش خوب بود)در صورتیکه چه در سیره معصومین و چه در طب و پزشکی توصیه شده که تا دوسالگی به کودک شیر بدهیم حتی دکتراطفالی یه بار تو تلویزیون گفتن اگه ترس از مشقت و سلامتی مادران نبود توصیه میکردیم تا5سالگی شیردادن ادامه پیدا کنه!

 


ادامه نوشت :

تو رو خدا اینا رو نذارید پا حساب از خود مچکری من بلکه بذارید پا حساب گفتن اینکه آدم به ضعیف النفسی و ضعیف البدنی من هم تونست تحمل کنه(تحمل درد خودش،تحمل بیخوابی،تحمل گرسنگی زود به زود بچه،تحمل دنبال سر بچه دویدن و به هر ترفندی غذا فروکردن تو دهنش رو،تحمل ده دقیقه یکباربیدارشدن تو شبها رو،تحمل مکیدنهای طولانی مدت بچه رو و یه عالمه سختی دیگه رو ) تا بتونه این وظیفه ی دوساله رو انجام بده،

مادری با اراده و مهربان و از خودگذشته ای مثل شما که جای خود دارد..............

و مهمتر از اینکه باور داشته باشیم به خدایی که خود " رازق الطِّفْلِ الصَّغيرِ" است...............

 

 

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان خانمی
1 خرداد 93 14:05
سلام عزیز دلم من تازه 17 روز هست که مادر شدم این مشکلاتی که شما گفتی هم دارم. سینه ام زخم شده و موقع شیر دادن خیلی درد میکشم پسرم هم زود به زودشیر میخاد و شبا هم بی تابی میکنه. خلاصه اینکه همه اینا برام خیلی سخت هست تحملش. اما با خوندن مطلب شما دلگرمی بزرگی پیدا کردم و به خودم گفتم که منم میتونم. پس نباید کم بیارم.
مامانی
پاسخ
ای جان،پس بالاخره برای یکنفر مفید واقع شدم
مامان گل بهشتی
6 خرداد 93 13:59
سلام عزیزم عیدت مبارک منم بعد15 فروردین دخترم رو از شیر گرفتم دقیقا همین عادتهارو دخترمنم داشت و حالا وابستگیش به من کم شده و خوشحالم که خدا اجازه داد که یه گل بهشتیشو من بزرگ کنم
مامانی
پاسخ
خدا قبول کنه ازمون انشالله
مسافر
9 خرداد 93 15:13
قبول باشه دوران شیر دهی یهو انگار بزرگ میشن بعد اتمام شیردهی در پناه خدا
مامان ارشیا
10 خرداد 93 12:59
مريم
13 خرداد 93 11:01
سلام خسته نباشين مي خواستم اينو بگم كه اگه در دوران بارداري ماه 8 و 9 هر بار حمام ميرين سينه هاتون را با نمك بشورين و ماساژ بدين ديگه نوك سينه موقع شير دهي زخم نمي شه. گفتم شايد به درد يه نفر بخوره اين كار خيلي مفيده
مامانی
پاسخ
علیک سلام ممنون اگه اینجور باشه که خیلی خوبه، ممنون بابت تجربه ت!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلآب می باشد