حسنا ساداتحسنا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

گلآب

گردش سه نفره

1391/9/24 0:55
نویسنده : مامانی
189 بازدید
اشتراک گذاری

به پیشنهاد من قرار شد که ساعت 4 بعد از اینکه حسنا سادات بیدار شد بریم گلستان شهدا. قبل ازدواج با دوستام خیلی می رفتین، معنویت خاصی برای من داره و یه جور سبک شدن روحم از زندگی دنیایی... شاید 2سالی میشد که نرفته بودم و عذاب وجدانی عجیب در من بوجود اومده بود که مگه شهدا رو از یاد بردی؟ چقدر سرگرم دنیا شدی که به دیدن کسایی که دین و آرامش و امنیت زندگیت رو مدیونشونی نرفتی؟

 

خلاصه آماده رفتن شدیم و طبق معمول حسنا سادات تو ماشین خوابش برد وقتی رسیدیم هنوز خواب بود گذاشتیمش تو کالسکه که ادامه خوابشو اونجا بره که هوشیار و بیدار شد منم استرس که حالا قراره ناآرومی کنه و من تمام مدت باید سرگرم آروم کردنش باشم ولی زهی خیال باطل که این دختر نازنین ما از اول تا آخر تو کالسکه با یه دونه بیسکوئیت مادر مشغول بود و خیلی هم خوش اخلاق! و اصلا هم هوس بغل شدن نکرد. 

با اینکه زود غروب شد و ما یک ساعتی بیشتر اونجا نبودیم ولی خیلی انرژی گرفتم، انگار سبکتر شده بودم. از بابایی و حسنا خانوم کلی تشکر کردم که این موقعیت رو برام بوجود آوردن وگرنه داشتم داغون میشدم!

یه عکس از حسنا سادات کنار مزار عمو عبدالعلی گرفتیم با اینکه غروب بود و کیفیتش خوب نشد ولی میذارم تا دخترم  بزرگتر که شد بدونه اون هم نباید اونا رو فراموش کنه که مدیون خون اونها و خانواده هاشون هستیم....

جمعه 27 آبانماه(گلستان شهدای اصفهان- مزار عمو)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلآب می باشد