خاطره ی زمستان
بالاخره زمستون امسال هم داره تموم میشه
و ما را با یه عالمه خاطره ترک میکنه
خاطره ی روزهای برفی
خاطره ی شبهای بلندش و رونق شب نشینی ها
خاطره ی لباس های گرم وکلاف های رنگی و تب بافتنی
خاطره ی یه عالم جستجوی اینترنتی برای گل بافتنی و پاپوش و لباس نوزادی برای نی نی آینده ی خواهرجانم
خاطره ی سنگینتر شدن دخترک به خاطر آنهمه لباس و سختتر شدن بغل کردنش موقع پیاده روی
خاطره ی صبح هایی که با چک کردن دمای بدن دخترک شروع می شد که نکنه دوباره سرماخورده باشه
خاطره ی کرسی خونه ی پدرجون دخترک
خاطره ی محرم زمستانی امسال و مسجد امام صادق(ع) و بازیگوشی های دخترک
خاطره ی تصادف خاله شوکت در مسیر رفتن به روضه محرم
خاطره ی بدرقه ی دایی و زندایی جان دخترک برای سفر کربلا و پیاده روی در اربعینحسینی
خاطره ی شب یلدای خونه ی عمه ی دخترک
خاطره ی ذوق دیدن سوغاتی های سفر مکه ی خاله ی دخترک
خاطره ی شنیدن خبر در راه بودن دو نی نی تازه در خانواده ی مان
خاطره ی شنیدن خبر رفتن پدرعمو مازیار و منقلب شدن بابا و مامان دخترک که عجب دردی است این راه دوری و چشم انتظاریهای پدر یا مادر
خاطره ی شکستن دست محمد و ماجراهایش
خاطره ی یک ماه دنبال خرید خانه و دوباره به جایی نرسیدن و از تورم عقب ماندنمان
خاطره ی اسفند عجول و آدمهای عجولتر در خیابانها
خاطره ی خانه تکانی هایمان و کمک دخترک
خاطره ی مشهدی شدن دخترک
و آخرین خاطره، خاطره ی آخرین شب سال و مجلس روضه ی بانوی دو عالم در خانه مان
خدا را شکر که سالمان را با ذکر مصیبت و زیارن مادرمان فاطمه زهرا(س) تمام کردیم....
الحمدلله...
مرور خاطره