حسنا ساداتحسنا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

گلآب

الحمدلله

1392/8/8 0:33
نویسنده : مامانی
275 بازدید
اشتراک گذاری

تو این مدتی که فرصتی برای نوشتن پیدا نکردم اتفاقات زیادی افتاد

از تموم شدن کابوس واکسن ها تا جشنی که بمناسبت بزرگترین عید شیعیان یعنی عید غدیر تو خونه برگزار کردیم و اتفاقی که همون شب برای دست حسنا افتاد...

از آخرین واکسن حسناسادات بگم که دردناکترین واکسنش بود جوری که که پای چپش کاملا بی حرکت شده بود ، با دو روز بیقراری و تب، ماجرای واکسنهایش رو به پایان رسوندیم البته تا 6سالگی انشالله...

 

در پی منور شدن خانه مان به چهارنفر از سلاله ی پاک نبی(ص)(حسنا و بابای حسنا و باباجون حسنا ومامان مرضیه ی حسنا ! ) به پیشنهادم جامه ی عمل پوشیده شد و با همتشون تونستیم واسه عیدغدیر یه جشن تو خونه برگزار کنیم،همه ی فامیل اصفهانی و هیئت مدرسه ی بابایی و چندتا از دوستانمون دعوت بودن که خدا رو شکر مراسم خوبی از آب در اومد و فکرکنم به همه خوش گذشت...

 

الماجرا(بر وزن القصه) که همون شب وقتی تقریبا همه خداحافظی کردن و فقط یه سری از فامیل دورهم نشسته بودیم،حسنا هم طبق معمول مشغول بازی و خندوندن بود به ثانیه ای جیغ و گریه ش بلندشد و بقیه ماجرا در ادامه مطلب...

خدا رو شکر که به لطف پدربزرگوارمان امیرالمومنین(ع) اونشب به خیر گذشت و بعد از اون جشن با رفتن به بیمارستان کودکان، باعث شد خدا رو بیش از پیش شکر کنیم برای نعمت سلامتی خودمون و بخصوص جگرگوشمون و دعا کنیم برای شفای همه ی بچه های مریض...

الحمدلله علی کل نعمه و اتوب الیه

 

 

 و به همون نشون که تا ساعت دو و نیم شب داشت گریه ی ناشی از درد می کرد، من و بابایی بردیمش بیمارستان کودکان حالا من هرچی میگم من مادرشم میفهمم دست چپش یه جوریش شده،تکون نمی تونه بده ولی گفتن تا عکس و آزمایش نره مشخص نمیشه چشه،پیش دو تا دکتر نشونش دادیم یکی گفت ممکنه حشره ای نیشش زده و معلوم نیس یا حساسیت به چیزی پیدا کرده و چندتا دونه رو دستش زده و یکی دیگه هم گفت ممکنه عفونت مفصلی باشه ولی باید عکس و جواب آزمایش باشه،الان ساعت 3و ربع شبه و بعد اون همه گریه و دردکشیدن همونجا حسنا خوابش برد،بابایی بیدل هم گفت حالا می بریمش خونه و فردا صبح میبریمش دکتر و آزمایش و عکس...

نشون به همون نشون که فردا صبح دستشو می تونست تکون بده فقط کمی درد داشت،صبر کردیم تاعصر بشه ببریمش مطب یه دکتر خوب، ولی خدا رو شکر خوب خوب شد و دستشو کامل تکون میداد ولی با این حال بردیمش پیش ارتوپد و اون گفت:

همون شب دستش در رفته ولی بعدش خود به خود جا افتاده، این حالت برای بعضی بچه ها اتفاق می افته چون هنوز مفاصلشون کامل شکل نگرفته و مفاصل حسنا هم مستعد در رفتن شده.لبنیات فراوان با کمی ملاحظه در بلند کردن تا حدود 3سالگی مشکلی پیش نمیاد انشالله..

 


 

اولین بار بود که باید میرفتیم بیمارستان کودکان، آدرس دقیق رو نمی دونستیم

تو راه که سوار ماشین بودیم ، حسنا اشک میریخت و درد میکشید تا وسط راه خوابش برد،به آقا سید گفتم که نمی دونم حکمت خدا تو این قضیه چیه بلافاصله بعد از جشنی که به عشق ولایت امیرمومنان(ع) گرفتیم و هنوز مهمونا نرفته باید اینجوری بشه، آدم جشن بگیره یه جور نگیره یه جور(شیطون مدام وسوسه میکرد که حالا چی شد جشن گرفتی اومدن بچه تو چشم زدن و رفتن،بیکار بودیا!!!)

 

خدا شاهده که همون لحظه زنگ زدم 118 و شماره بیمارستانو گرفتم تا آدرس دقیقو ازشون بپرسم،تلفن گویا بود،داشت تخصص ها رو میگفت که با هرکدوم کار داریم همونو وصل کنه:

کلیه و جراحی کلیه کودکان . بخش قلب و جراحی کودکان. جراحی مغز و اعصاب کودکان. سرطان .و..

تنم لرزید، اشک تو چشمام جمع شد، قطع کردم...

خدا فهموند بهم حکمتشو...

 

یه لحظه باخودم فکر کردم خدا رو شکر که به هیچ کدوم اینا نیازی نداریم، من چی بگم در مقابل مادری که دنبال بخش جراحی مغز و اعصاب برا بچه شه، یا باید بره تو بخش کودکان سرطانی به جگرگوشه ش برسه یا....

وای خدای من از این من ناشکر.....

 

الحمدلله علی کل نعمه و اتوب الیه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

علامه كوچولو
8 آبان 92 12:45
سلااااااااام
واقعا راست گفتي ادم وقتي به مشكلي بر ميخوره مشكلهاي بزرگتر ازونو كه نگاه ميكنه دلش ميلرزه و بابت همه ناشكريهاش شرمنده ميشه
خداروشكر بخير گذشتهانشاءالله هميشه سالم و تندرست باشه اين سيده كوچولوي نازمون
خصوصي لطفا


مامان روشا
8 آبان 92 16:45
خدارو شکر به خیر گذشت.
ایشالا پای هیچ کس به بیمارستان باز نشه.



انشالله
مامان اهورا(نرگس)
8 آبان 92 17:00
راست می گی به خدا گلآب جون!!!اشک تو چشمام جمع شد!!!!
خدارو شکر به خاطر بچه های سالمی که بهمون داده...و خدا رو شکر که اتفاق مهمی برا حسنا جون نیفتاده!!!!


الحمدلله در همه حال
مامان ارشیا
11 آبان 92 21:21
سلام به مامانی گل خدا رو شکر که مشکلی نبوده و دست دختر نازمون بهتر شده




علیک سلام بر مامان ارشیا

خیلی خیلی خدا رو شکر


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلآب می باشد