مهمون کوچیک
مجتبای آسمانی خاله
"معجزه ی شگفت خداوند در برابر دیدگانمان"*
شروع میهمانیت به زمین مبارک...
برای دومین بار خاله شدم. از ته دل دوستشون دارم این دو تا خواهر برادر گل رو!
"کوثر و مجتبی"
واکنش حسنا در مقابل مجتبی خیلی دیدنی بود. احساس مالکیت نسبت به همه ی افراد در وجود حسنا جان بیشتری گرفته بود به گونه ای که احدالناسی غیر از مامان مجتبی حق بغل کردن طفل را نداشتند و به محض دیده شدن فرد خاطی هنگام ارتکاب جرم با گریه و خشانت به سمت او رفته تا عمل راقطع کند وگرنه با دندانهای مبارک یادگاری کوچکی به او هدیه می داد!
یکی دیگر از واکنش ها، داشتن احساس ارتزاق نسبت به این طفل معصوم از طرف حسنا بود که به محض دیدن فرصت مناسب می خواست چیزی رو در دهان او بذاره. این هم شاهد ماجرا که با دیدن مامان غافل در 2ثانیه عکسبرداری، فوراُِ خرده بیسکوئیتی به عرض نیم میلیمتر رو از زمین پیدا کرده و در دهان طفل قرار داد و طرف مقابل هم بشدت استقبال کرده و با زبان مبارک به اعماق دهانش فرو بردند!
نمی دونم چرا مجتبی هی تو راه حسنا می خوابید، بچه م هی مجبور می شد تلاش کنه برای رسیدن به مقصدش از روش عبور کنه!
* تعبیر زیبای مامان طهورا