حسنا ساداتحسنا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

گلآب

بهانه

به نام خدای خیلی مهربون برای تو می نویسم امروز، برای تو مادر فرزندم، برای تو صبور روزهای سخت زندگی مشترک، برای تو سازگار با شرایط های بد، و برای تو که هرچه بگویم به پای مادری کردنت نمیرسد..... و برای تو مادر و امروز بهانه ای است بنویسم برای قلب خودم که مدتهاست ستاره آسمانش را پیدا کرده و هیچ خورشیدی برایش نور افشانی نمیکند. برای قلبی که تپید برای عشق. برای قلبی که بود و جنگید به پای عشق.... و برای دلی که دوستش دارد. می نویسم برای هدیه ای که خدا برایمان به رسم امانت فرستاد. برای تو دخترکم، زیبای بهترین، قدر مادر را بدان. این روزها خیلیییییی به خاطرت بی خوابی می کشد. گریه های شبانه ات را فقط او تسکین می دهد. برایش خوب باش. سالگرد کامل ...
16 شهريور 1392

پدرانه

روز به روز بزرگ می شوی در مقابل چشمان همیشه نگران پدر و مادر. هر چقدر اذیتمان می کنی یاد کودکی خود میفتیم که صبورانه پدرو مادری تحملمان میکردند. یک سال گذشت با تمام سختی ها و البته شیرینی بودنت در کنارمان. واقعا زندگی بدون بچه یک بازی بیش نیست که اغلب اوقات بازیکنان این بازی خسته می شوند. ولی با وجود تو خستگی را خسته می کنند. گاهی اوقات به خاطر چیزی که برایت ضرر دارد گریه میکنی و من آن را به تو نمیدهم یاد مصلحت خداوند در تاخیر اجابت دعا میفتم. البته قیاسی اشتباه است ولی تمثیلی خوب. امیدوارم همانند اسمت همیشه بهترین باشی...
6 ارديبهشت 1392

برای تو

و برای تو می گویم ای زیباترین همه بودنهایمان... و برای تو که هستی و با هستت زیباترین نوید خدارا در گوشمان نجوایی "که ای آدم بدان که لایق هستی تا بالاترین و با ارزش ترین و بهترین مخلوقاتم را به تو بسپارم تا تربیتش کنی و بسازی او را آنگونه که من می خواهم" و برای تو می نویسیم بهترین و نیکوترین امانت الهی... حسنا جان و در این مدت تو چه خوب جانی هستی برای امانتمان که از جان خود می گذری و چه خوب مادری که مادری میکند تمام مادری هایش را روزی به رسول خدا مژده دادند که دختری به دنیا آمده است. پیامبر در آن حال به صورت یاران نگاه کرد، چهره همه در هم کشیده بود. پیامبر به آنان فرمود:" ما لکم ریحانه اسمها و رزقها علی الله" این دختر گلی است خوشبو که ب...
7 اسفند 1391

مریضی

امشب مامانی حالش خیلی بد شد بردیمش دکتر ، سرم زد. الانم با حسنا خونه مادرجونشه. کاش حسنا مریض نشه... کاش زودتر هم مامانی خوب بشه. خونه بدون این دوتا هیچ رنگ و بویی نداره...
14 دی 1391

پاییز رفت...

روزهای پاییزی گذشت... روزهایی برای اولین بودنت بودند. برای اولین خنده هایت. برای اولین نگاههایت و برای اولین پاییزت. روزهای نگرانی از زندگی . نگرانی از مسیر طولانی بندگی و روزهای دلهره بودن... تو دعا کن ای نیکوترین نامها. ای زیبای کوچک ولی قلبی به وسعت معصومیت نگاهت. برای پدر برای مادر برای مسیری که انتخاب کرده ایم. بسیار سخت و طولانی است ولی خدایی هست که برایش هستیم. برایمان می نویسد هر آنچه بخواهد و هر آنچه بخواهیم. خودش راهمان داد به این راه سخت. خودش یارمان است. این مسیر دعا می خواهد. دعا معصومی چون تو. دعای نیکوترینی چون تو...... بخوان برایمان غزل زیبای خلقت را.... راستی تا یادت نرفته خدا سلامی نداد برایت که به ما برسانی؟؟/ ...
8 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلآب می باشد