تاتی کوچولو
با گام نهادنت نازنین مادر، خدا را هزاران بار شکر کردیم که نعمت به این بزرگی را به خانواده ی ما عطا فرمود که بتوانیم قدم زدنت را ببینیم... که لذتی در آنست که تا کسی تجربه نکند نمی تواند آن را درک کند...
لذت دیدن قدم های دردانه ات که با اینکه هنوز سستند ولی می بینی چقدر با اراده اند.اراده ای که آنها را روز به روز استوارتر میکند. استواری برای مسیری بس سخت و طولانی...
امیدواریم همیشه این قدم ها در مسیر حق که همان مسیر اهل بیت(ع) است، پیش روند و هیچگاه در این مسیر دچار لغزش و سستی نگردند.آرزو میکنم این قدم ها نروند موقعی که در مسیر نادرستی قرار گرفته ای،و خدا همیشه نگهدارت باشد جگرگوشه ام...
"آرزو میکنم زندگیت و زندگیمان به گونه ای باشد که در روزی که همه ی گام ها دچار لغزش می شوند، قدم هایمان بر پل صراط استوار شود و تمام مسیرمان خشنودی از خدایمان باشد."
بالاخره نی نی کوچولوی ما هم حدود سه هفته پیش(یکسال و یک و نیم ماهگی!)تاتی تاتی فرمودند و شدند تاتی کوچولوی ما!
و بعد از اون فعالیت بدنی من و باباییش چند برابر شد و به این حرف اطرافیان رسیدیم که تا راه نیفتاده راحتین!
چشمتون روز بد نبینه پدر منو بابایی داره در میاد از بس باید دنبالش اینور و اونور بدویم(مخصوصا الان که همه جا در و پنجره ها بازند و یه حسنای آماده برای رفتن به حیاط، وضعو خیلی سخت تر کرده)
که با دیدن این وضع شعار ما این شد که دیروز بهتر از امروز دینگ دانگ!(از نظر سختی کارمون در امر حسناداری نه از نظرهای دیگه ها!)
اولین کفش حسنا سادات هم خریداری شد. از میدان نقش جهان. همون موقع هم پوشید و کلی هم باهاش تاتی تاتی کرد دور میدون. اسب و کالسکه ها هم بازارشون داغ بود و حسنا هم کلی ذوق از دیدن موجود تازه رؤیت شده اش!
در پی خوب شدن هوا برای بیرون رفتن،بازار باغ رفتن ما هم داغ شده. اینم یه حسنا در باغ در حال مزه کردن آلبالوی ترش!